دفتری بود
که گاهی من و تو مینوشتیم در آن: از غم و شادی و رویاهامان از گلایه هایی که ز دنیا داشتیم من ! نوشتم از تو!!!!!!! که اگر با تو قرارم باشد تا ابد خواب به چشم من بی خواب نخواهد آمد که اگر دل به دلم بسپاری و اگر همسفر من گردی من تو را خواهم برد تااااااااااااااااااااااااااااااااا فراسوی خیال تا بدانجا که تو باشی و من و عشق و خدا! تو !!!!!! نوشتی از من: من که تنها بودم با تو شاعر گشتم با تو گریه کردم با تو خندیدم و رفتم تا عشق نازنینم ای یار من نوشتم هر بار با تو!!!!!!!!!! خوشبخترین انسانم! ولی ........... افسوس مدتی هست که دیگر نه قلم دست تو مانده ست!...... و نه من!!!!!! ![]()
نظرات شما عزیزان:
عشق ممنوع درباره وبلاگ آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
![]() نويسندگان
|
|||||||||||||||||||||
![]() |