از زندگی چه می دانیم؟خندیدن را ؟ تا غصه هایمان را از دیگران پنهان کنیم؟
یا گریه را تا در تنهایمان اشک را باور کنیم؟ رفتن را تا نماندن را بیاموزیم یا فرار از رفتن را پیدا کنیم؟می خندیم بدون آنکه دلشاد باشیم تا دیگران بفهمند خوشحالیم. گریه می کنیم در اوج خنده هایمان ! می ترسیم چون که فکر می کنیم شاید این آخرین خنده مان باشد!سرباز عشق می شویم بدون آنکه دوست بداریم تنها برای آنکه فکر می کنیم ته دلمان لرزیده است.وآنگاه که عشق هم تنهایمان می گذارد.......
نظرات شما عزیزان:
عشق ممنوع درباره وبلاگ آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
![]() نويسندگان
|
|||||||||||||||||||||
![]() |