یا تا لیلی و مجنون شویم افسانه اش با منبیا با من به شهر عشق رو کن خانهاش با مننگو دیوانه کو زنجیر گیسو را زهم وا کندل دیوانه ی دیوانه ی دیوانه اش با منبیا تا سر به روی شانه ی هم راز دل گوییماگر مویت به رویت شد پریشان شانه اش با مننگو دیگر به من اندر دل اتش نمیسوزدتو گرمم کن به افسونت گرمی افسانه اش با منچه بشکن بشکنی دارد فلک بر حال سرمستانچو پیمان بشکنی بشکستن پیمانه اش با مندر این دنیای وا نفسای بی فرداخدایا عاشقان را غم مده شکرانه اش با من
نظرات شما عزیزان:
عشق ممنوع درباره وبلاگ آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
![]() نويسندگان
|
|||||||||||||||||||||
![]() |